با معلمان صحبت کردم و گفتم بچهها را مرعوب نکنید. وقتی سواد زیاد خود را نشان میدهید، بچه ها فکر میکنند هیچ وقت نمیتوانند به شما برسند. معلمان نتوانستند این مسئله را رعایت کنند و آنها را تغییر دادیم.
به جای آنها معلمینی آوردیم که ممکن بود بعضی سوالات بچه ها را هم نتوانند پاسخ دهند. اما وضعیت بهتر شد.
چون بچهها و معلمان هر دو با هم رشد میکردند.
ممکن است یکی از حرفهایی که بچه ها از مدرسه نقل میکنند این باشد که مثلاً در فلان مسئله معلممان هم خسته شد، نشسته بود گریه میکرد، اما کمی بعد بلند شد و حرکت را دوباره آغاز کرد.
یعنی حتی گاهی خوب است که مربیان کمی با بچهها همراهی کنند و حتی نقش بازی کنند اما بعد دوباره حرکت کنند.
ما وقتی مناجات امامان را می بینیم احساس امید به ما دست میدهد.
در مناجات ابوحمزه میخوانیم لَا الَّذِى أَحْسَنَ اسْتَغْنى عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ، وَلَا الَّذِى أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ، یعنی خوب و بد، هر دو محتاج خدا هستند. اولیای الهی، خودشان را «در برابر خداوند»، مساوی با سایر افراد میدیدند. مربی باید اینگونه باشد.
"حجت الاسلام پناهیان"